پنجشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۸

هفته دیگه ست...

در هولناك ترين كابوسهامان نيز خود را چنين تاريك نيافته بوديم .يعني خورشيد برآمد و آفتاب نگاه تو ازمشرق چشمان ما گذر نكرد؟! انگار آسمان به زمين آمده باشد ، آري نبودن تو يعني همين.رفتن تو را هيچ تقويمي پيشگوئي نكرده بود ، كه شايد كمي مهيا شويم نبودنت را.حالا با نهال آرزوهايمان چه كنيم كه بدون تو اسير پيچك ناكامي مي شود ، اما يادت بماند كه قرار ما اين نبود...
پی نوشت: لعنت به این روزگار که آدم زنده می مونه و واسه عزیز ترین کسایی که از دست میده، متن آگهی می نویسه.

۱ نظر:

هیچ گفت...

سلام آقای مهندس . تسلیت عرض می کنم . آرزو می کنم نهال آرزوهاتون روز به روز سبزتر و بارورتر شه .
حکایت بی سواتی چیه ؟ این فرمایشات چیه مهندس ؟ من دلم خوشه یک خواننده ی باسواد و خوش دوق دارم که شمایید . چشم انتظار اشعار تازه تون هم هستم .