یکشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۸

ترک

اون شب، انگار از آب داغ یه هو افتاده باشم تو آب یخ، بدجوری ترک خوردم.
پی نوشت: امروز دارم میرم که  دستگاه فشارسنج رو واسه 24 ساعت بهم وصل کنن، تا نوسانات فشار خونم  کنترل بشه. کاش می شد فشار زنده بودن رو هم اندازه گرفت...
دوباره پی نوشت: کابوس رفتنت بگو از لحظه های من بره....

شنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۸

آرمین آرام گرفت

بغلم کرد و گفت: دیگه درد نمیکشه...
این اولین جمله برادرم بود.
در آخر هم نگاه بیروح مادرش سینه ام رو به آتش کشید.
پی نوشت:گاهی به عدالت خدا شک می کنم!!!









پنجشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۸

هجرت

من همسفر شراب از زرد به سرخ
یا همره اضطراب از زرد به سرخ
یک روز به شوق هجرتی خواهم کرد
چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ

پی نوشت: خدا رحمت کنه قیصر رو.

دوشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۸

می شوم

وجود هزار تکه شده ام را در دستم گرفته ام و حیران می گردم، به دنبال مرهم نه برای پیوند زدن دوباره. آرام نمی گیرد این دل بیقرارم... .
همیشه باید پذیرفت و متحول شد، اگر نه می پوسی و کرم می گذاری. آن وقت بوی تعفنت دنیا را پر می کند.
وقتی از آزمونی سرشکسته بیرون آمدم -چون فقط خودم آنچنان که هستم، نبودم- می خواهم خود متعالی شده ام باشم. و یقین دارم که می شوم.