سه‌شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۵

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

مدتها بود که حرکت غیر نرمالی ازم سر نزده بود. مثل بچه های خوب صبح سر وقت از خونه میزدم بیرون و غروب هم بعد از انجام اضافه کاریهای معمول مثل یک کارمند باشرف از شرکت به خونه برمی گشتم اما امروز همه چیز کمی فرق کرده بود.
دیشب نهایتا یک ساعت خوابیدم و به قول جوجه شاعرهای قدیم، که احتمالا الآن هر کدوم واسه خودشون حافظی مولانایی شاملویی شدن، بقیه شب " در خودم قدم زدم ".
هر چند هنوز هم در حسرت یه تراوش یا حتی ترشح یه شعر خوب موندم اما امروز... به قول قیصر: "ای تکانهای دل!
ای آرامش ساحل..."
امروز صبح یه طور دیگه شروع شد تا اینکه رسیدم به آریاشهر و بعدش هم به سمت بلوار فردوس. توی ماشین طبق معمول رادیو روشن بود و گوینده هم مشغول صحبت و واقعا در مزخرف گویی ید طولایی داشت که یه دفعه صدای سنتور بلند شد:
دیم دیدیم دیم دیدیدیم دیم دیدیم رام دام دام....
و بعدش هم صدای یک آسمانی:
"در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی"
بی خیال همه چی شده بودم. وقتی به خودم اومدم که راننده می گفت: آخرشه کجا می خواستی پیاده شی؟!
پی نوشت یک: تا حالابا شجریان این قدر حال نکرده بودم...
پی نوشت دو: دوباره
" ای تکانهای دل
ای آرامش ساحل..."!!!

۶ نظر:

ناشناس گفت...

ماه من! شبهام رو مهتابي مي كني تا بتونم از تاريكي هم لذت ببرم. نه؟

ناشناس گفت...

همین شعر حافظ بود که باعث شد من اسم شیدا رو برای خودم انتخاب کنم: در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی، خرقه جایی
گرو می شد و دفتر جایی
مصراع دوم رو درست گفتم؟

مهران گفت...

نه سارا جان
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

شهريار گفت...

!بابا تكانهاي دل
مهران جان اگه مدتي با شجريان حال نمي كردي و يكدفعه حالي به حالي شدي پس بايد منتظر تراوشهاي جديد باشي

ناشناس گفت...

هااااااااااای! خبری نیست از تکانهای دل! چرا نمی نویسی دایی؟

آراز گفت...

سلام
وبلاگتو نرو دیدم، خیلی جالبه... سعی میکنم زودزود بهش سر بزنم
میخواستم ببینم میتونم آدرس وبلاگتونو به وبلاگم اضافه کنم
خوشحال میشم نظرتون رو راجع به وبلاگ خودم هم بدونم
aaraaz.blogspot.com