خدمت اون دوستی که برام کامنت گذاشته بود که هر کدوم از این شعرها هفت هشت سال قدمت دارن بگم آره، اما چه کنم مدتیه که " شعربند" شدم
پس به هر حال یه مدت با همینا بسازین لطفا
***
نه این راهها به مقصدم می برند
نه این بیراهه ها مرا گم می کنند
حتی اگر توی صف واگنها نخوابم
این تونلها مرا می بلعند
اصلا تمام تابلوها برایم خط و نشان می کشند
مگر می شود توی این قطاری که از ترس پرت شدن توی دره جیغ می کشد، خوابید
مگر می شود توی دره پرت شد و ترمز خطر را نکشید
مگر می شود به ایستگاه آخر رسید و
تو را ندید
اصلا بیا به آخر قصه برویم
هرقطاری را که سوار شوم
ایستگاه آخر تو منتظرم ایستاده ای
تمام راهها به تو ختم می شوند
۸ نظر:
چطوری مهران؟
نمیدونم به خاطر میاری یا نه ؟
باید بگم که توی نشریه ی خاطره ای انجمن دانشگاه مدتی با هم مشغول بودیم
بهت کمکم می کنم من "شهریار لندی" هستم !!!!!
چطوری مهران؟
نمیدونم به خاطر میاری یا نه ؟
باید بگم که توی نشریه ی خاطره ای انجمن دانشگاه مدتی با هم مشغول بودیم
بهت کمکم می کنم من "شهریار لندی" هستم !!!!!
سلام عليكم! حال شما؟ مباركه انشاءالله!
مرسي كه به ما هم سر زدي. كوتنايي لينكت رو گذاشته برو ببين
لينك من كو؟
سلام بر مهران عزیز. خوشحالم که می نویسی. باز هم بنویس . دمت گرم
مهران جان بي خيال اون دوست. لطفا يه مدت همون شعرارو بنويس ياد جووني كنيم. دقيقا تو همون بازه 7-8 سال پيش. اگه بقيه بچه هاي شاعر رو هم ديدي شعراشونو بگير بذار. البته خيلي از شعراشونم كه گمونم حفظ باشي. منتظرم خب؟
خدمت جناب شهریار خان لندی عرض کنم که ما از دوران دبیرستان خدمتتون ارادت داریم. دوست دارم ببینمت. بهم ایمیل بزن
ای ول
ارسال یک نظر