پنجشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۵

امشب که دوباره آسمان می بارد
در سینه من یاد تو را می کارد
گفتی که به یاد من نبودی، گفتم
کافر همه را به کیش خود پندارد
***
این رو هم بگم که به تشویق ساقی میخوام روی رباعی و دوبیتی بیشتر کار کنم

۸ نظر:

ناشناس گفت...

خوش اومدی مهندس! امدیوارم که در وبلاگ نویسی ثابت قدم باشی

ناشناس گفت...

سلام
مبارکا باشه! قدم نورسیده مبارک! بعد من از این قرتی بازیهای این زیر هیچ وقت سر در نمیارم همیشه آدر میزنم که مجبور نشم بنویسم

ناشناس گفت...

از آخرین باری که یادمه نصفه شب از خواب پریدی و چند خط شعر، که تو خواب به ذهنت رسیده بود رو، روی کاغذ رنگ و رو رفته ای که معمولا برای همچنین مواقعی توی جیبت میذاشتی، نوشتی و دوباره گرفتی خوابیدی، سالها میگذره.برام مساله شده بود که چرا انصاری دیگه شعر نمیگه؟تو اینکاره ای انصاری.شک نکن.
بگو از خونه بگو، از گل پونه بگو،از شب شب زده ها ،که نمیمونه بگو...بگو ای یار بگو که دلم تنگ شده...

ناشناس گفت...

خب........ میبینم که در مغازه رو واکردی دیگه نمیتونی فحش بدی در بری.روز اولی که کامنت گذاشتی به من گفتی نامرد.حیف که نسوان میان این طرفا اگه نه الان بت میگفتم فحش یعنی چی.

ناشناس گفت...

هر کدوم از این شعرا 7سالی قدمت دارن آقای انصاری

ناشناس گفت...

تو اهل عشق آموزی نبودی
نبودی، یار دلسوزی نبودی
من از آیینه دورم، باشد، اما
تو هم آش دهن سوزی نبودی

هر کی یادش میاد اسم شاعر این ابیات که یه پسر اهل سیستان بلوچستانه چی بود لطفا بگه.

مهران گفت...

فکر کنم شاعر این دوبیتی که گفتی سیستانی نبود، خراسانی بود

ناشناس گفت...

خیر آقا!
درباره ی سیستانی بودنش مطمئنم.
فقط اسمش رو فراموش کردم.
تو چهارمین جشنواره شعر و ادب دانشجویان سراسر کشور هم رتبه آورد. تو بخش شعر. اما این دوبیتی رو تو مسابقه شرکت نداده بود.