وقتی شروع کرد به خوندن این شعر همه بدنم ناخود آگاه لرزید. این حس الآنشه یا نه، فقط داره شعر
...میخونه
هر چی بیشتر پیش می رفت بیشتر دیوونه می شدم، اما امان از این غادت السمان، یه دفه همه چی یه جور دیگه شد، واقعا یه جوره دیگه
:حس می کنم این شعر هیجان انگیزترین شعری بود که تا حالا شنیده بودم
***
هرگز بر تو نخواهم بخشید
تو با ژرفاهای من به توطئه نشستی
دشمنی مرا
و از حرکت من در کوچه های عمرم
...مانع شدی
تو با ژرفاهای من به توطئه نشستی
دشمنی مرا
و از حرکت من در کوچه های عمرم
...مانع شدی
و بر شبکه ی عصبی من
حکومت احکام عرفی را
اعلان کردی
!هان اکنون من اسیر توام
حکومت احکام عرفی را
اعلان کردی
!هان اکنون من اسیر توام
و در گردش خونین تو
با غل و زنجیر می دوم
همانند مادربزرگم ملکه زنوبیا
هرگز بر تو نخواهم بخشید
بزودی تو را به عقوبتی گرفتار خواهم کرد
:به یاد ماندنی
با غل و زنجیر می دوم
همانند مادربزرگم ملکه زنوبیا
هرگز بر تو نخواهم بخشید
بزودی تو را به عقوبتی گرفتار خواهم کرد
:به یاد ماندنی
! ...بزودی دوستت خواهم داشت
۴ نظر:
ديروز به مريم ميگفتم اين همه انرژي و شادماني شما برايم خيلي جالبه.
شهاب جان
انرژی شاید اما شادمانی
...
غاده السمان شگفت! روح بزرگی داره و غیرقابل پیش بینی.
حق داشتی هیجان زده بشی. حق داشتی
سلام
به کمک احتیاج دارم
http://bambeman.blogfa.com/
ارسال یک نظر