در اینجا باید از نسرین تشکر کنم که از همین شعرهای هفت، هشت سال پیش من هم حمایت میکنه. بخاطر همین باز هم یک رباعی از همونا واستون میذارم
با اشک سروده ای سخن خیس شده است
انگار که در باغ چمن خیس شده است
آن قدر که در خیال نزدیک همیم
از اشک تو گونه های من خیس شده است
با اشک سروده ای سخن خیس شده است
انگار که در باغ چمن خیس شده است
آن قدر که در خیال نزدیک همیم
از اشک تو گونه های من خیس شده است
۷ نظر:
hi
isch wise der eshtend zhei das roomem frou nisht.
بارون بارووونه زمینا تر می شه
...
آقای مهران سلام از کامنت هایی که برایم گذاشتید سپاسگذارم. همه کامنت ها بعد از تایید خودم می ره روی سایت شاید به همین دلیل شما پیدا نکردید. ولی من هر دو آن ها را دیدم. از این که به یادم بودید خوشحالم
بازم ای ول
نمی دونم چرا همه این شعرات برام آشناست. باید از زهرا فتاحی ممنون باشم که همیشه جلسات شعر رو شرکت می کرد و بعد که به اتاق برمی گشت واسه ما می خوند.
( البته خودم هم گاهی می رفتم)
راستی زهرا فتاحی وبلاگ داره؟
خوبه اصلاً صورت مسئله رو پاک کردی!
ارسال یک نظر